عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



close your eyes clear your heart let it go :)

وبلاگ خوبیه نه؟؟؟؟؟؟؟


آمار مطالب

:: کل مطالب : 199
:: کل نظرات : 120

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 23
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 43
:: بازدید ماه : 2309
:: بازدید سال : 3642
:: بازدید کلی : 68807

RSS

Powered By
loxblog.Com

از تو باید می گذشتم...
سه شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 16:25 | بازدید : 738 | نوشته ‌شده به دست Kûçer | ( نظرات )

آخه عشق يعني شکستن
 
عاشقانه سر سپردن
 
دل سپردن به سرابه
 
در سکوت خويش مردن
 
پیشنهاد میکنم برای شنیدن و دانلود آهنگ به ادامه مطلب بروید


:: موضوعات مرتبط: شعر , دل نوشته ها , کارت پستال , آهنگ ها , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته ها , کارت پستال , شعر , آهنگ ها ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
تا گل هیچ...
یک شنبه 6 بهمن 1392 ساعت 11:20 | بازدید : 338 | نوشته ‌شده به دست Kûçer | ( نظرات )

ما خاموش،
 و بیابان نگران،
 و افق یک رشته نگاه

 بنشستیم،
 تو چشمت پُرِ دور،
 من دستم پُرِ تنهایی،
 و زمین ها پر خواب

خوابیدیم
 می گویند: دستی در خوابی گُل می چید...



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: شعر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دیوانه...
چهار شنبه 2 بهمن 1392 ساعت 17:53 | بازدید : 326 | نوشته ‌شده به دست Kûçer | ( نظرات )

یکی دیوانه ای آتش بر افروخت

در آن هنگامه جان خویش را سوخت

 

همه خاکسترش را باد می برد 

وجودش را جهان از یاد می برد

 

تو همچون آتشی ای عشق جانسوز

من آن دیوانه مرد آتش افروز

 

من آن دیوانه آتش پرستم

در این آتش خوشم تا زنده هستم

 

بزن آتش به عود استخوانم

که بوی عشق برخیزد ز جانم

 

خوشم با این چنین دیوانگی ها

که می خندم به آن فرزانگی ها

 

به غیر از مردن و از یاد رفتن

غباری گشتن و بر باد رفتن 

 

در این عالم سرانجامی نداریم 

چه فرجامی ؟ که فرجامی نداریم

فریدون مشیری



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: شعر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زمستان است...
چهار شنبه 2 بهمن 1392 ساعت 16:48 | بازدید : 390 | نوشته ‌شده به دست Kûçer | ( نظرات )
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
 

سرها در گریبان است

 

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

 

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

 

که ره تاریک و لغزان است

 

وگر دست محبت سوی کسی یازی

 

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

 
بقیه رو برین در ادمه مطلب
 


:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: شعر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
غزلواره...
پنج شنبه 26 دی 1392 ساعت 23:47 | بازدید : 385 | نوشته ‌شده به دست Kûçer | ( نظرات )

بوسه عاشق عشق عهد لحظه

این عشق ماندنی 
این شعر بودنی 
این لحظه‌های با تو نشستن 
سرودنی‌ست 

 

این لحظه های ناب 
در لحظه‌های بی خودی و مستی 
شعر بلند حافظ تو 
شنودنی‌ست 

این سر نه مست باده 
این سر که مست 
مست دو چشم سیاه توست 
اینک به خاک پای تو می‌سایم 
کاین سر به خاک پای تو با شوق 
ستودنی‌ست 

تنها تو را ستودم 
آن سان ستودمت که بدانند مردمان 
محبوب من به سان خدایان 
ستودنی‌ست 

من پاکباز عاشقم 
از عاشقان تو 
با مرگ آزمای 
با مرگ … 
اگر که شیوه تو 
آزمودنی‌ست 

این تیره روزگار در پرده غبار  
دلم را فرو گرفت 
تنها به خنده 
یا به شکر خنده‌های تو 
گرد و غبار از دل تنگم 
زدودنی‌ست

در روزگار هر که ندزدید مفت باخت 
من نیز می‌ربایم 
اما چه؟ 
بوسه، بوسه از آن لب 
ربودنی‌ست 

تنها تویی که بود و نبودت یگانه بود 
غیر از تو 
هر که بود هر آنچه نمود نیست 
بگشای در به روی من و عهد عشق بند 
کاین عهد بستنی 
این در گشودنی ست 

این شعر خواندنی 
این شعر ماندنی 
این شور بودنی 
این لحظه‌های پرشور 
این لحظه‌های ناب 
این لحظه‌های با تو نشستن 
سرودنی‌ست 

حمید مصدق



:: موضوعات مرتبط: شعر , دل نوشته ها , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته ها ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خوب‌ترین حادثه...
پنج شنبه 26 دی 1392 ساعت 23:38 | بازدید : 386 | نوشته ‌شده به دست Kûçer | ( نظرات )

حادثه طوفانی عاشق عشق

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام! 

محمدعلی بهمنی



:: موضوعات مرتبط: شعر , دل نوشته ها , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته ها , شعر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 7