پنج شنبه 18 مهر 1392 ساعت 21:6 |
بازدید : 752 |
نوشته شده به دست Kûçer |
(نظرات )
زیبا نبود زندگی و به مرگ چیزی نمی گفتم مبادا بگریزد و برنگردد . ثانیه ها با كفش فقیرانه از بغلم می گذشتند . عمر ...استخوان شكسته ی در گلو مانده بود . زیبا نبود زندگی تو زیبا كردی و من دیدم مرگ را كه بر نُك پا به تاریكی می گریخت .